مـوسـيـقى بيرونى دست آورد صنايعى مانند قافيه , سجع و تشطير سخن منظوم به مصراعهاى مساوى واوزان و بحور قراردادى است كه همگى قالبهاى مجرد لفظى وپيوسته به شمار مى آيند. اما نظماهنگ درونى دست آورد جلالت تعبير و ابهت بيان پديده آمده از مغز كلام و كنه آن است . فـاصـلـه نـوع نخست با نوع دوم نيز بسيار است , زيرا در نوع دوم ,زيبايى لفظ و شكوهمندى معنا, پيوندى ناگسستنى دارند و موآنست ميان اين دونوايى احساس انگيز پديد مى آورد و نسيمى روح نواز را به وزيدن وا مى دارد ودرون آدمى را به خلجان مى نشاند. استاد مصطفى محمود در بيان راز شگفت معمارى قرآن كه در سبك خود بى نظيرو در اسلوبش يگانه است , چنين مى گويد: [ايـن راز يـكـى از عـمـيـق ترين رازهاى ساختار كلامى قرآن است . قرآن نه شعر است ونه نثر و نه كلامى مسجع , بلكه قسمى معمارى سخن است كه موسيقى درونى راآشكار مى سازد].
بـايـد دانـسـت كه ميان موسيقى درونى و موسيقى بيرونى فاصله بسيار است .
براى مثال بيتى از شـعـرهـاى عـمر بن ابى ربيعه را كه شعرهايش به داشتن موسيقى وآهنگ مشهور است , از نظر مى گذرانيم : قال لى صاحبى ليعلم مابى اتحب القتول اخت الرباب شـنـونـده وقـتـى اين بيت را مى شنود, از موسيقى آن به وجد مى آيد, اما موسيقى اين شعر از نوع بـيـرونـى اسـت و شـاعر با آوردن كلامى موزون در دو مصراع متساوى و بانشاندن يك پايانبندى همسان - با (قافيه ) و وزن و بحر موسيقى را مى سازند.
اماهنگامى كه اين آيه را تلاوت مى كنيم : والضحى والليل اذا سجى با شطرى رو به رو هستيم كه از قافيه , وزن و مصراع بندى قراردادى تهى است و بااين همه سرشار از موسيقى است و از هر حرف آن نوايى دلپذير مى تراود.
اين نوا ازكجا و چگونه پديد آمده است .اين همان نظماهنگ يا موسيقى درونى است .
نـظـماهنگ درونى , رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هيچ ساختار ادبى ياراى برابرى با آن را ندارد.
همچنين وقتى مى خوانيم : الرحمن على العرش استوى ((1)) , يا وقتى سخنان زكريا خطاب به خداوند را تلاوت مى كنيم : قال رب انى و هن العظم مئى و اشتعل الراس شيبا ولم اكن بدعائك رب شقيا ((2)) يا سخن خداوند خطاب به موسى را مى شنويم كه ان الساعه آتيه اكاد اخفيهالتجزى كل نفس بما تسعى ((3)) , يـا سخنانى را كه خداوند با آن مجرمين را وعده كيفر مى دهد تلاوت مى كنيم كه انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها ولا يحيى ((4)) هـركـدام از ايـن عـبـارات بالا داراى بنيان موسيقيايى قائم به ذاتى است كه موسيقى آن را درون واژه ها و از لابه لاى آن به شكلى شگرف بيرون مى تراود. وقتى قرآن حكايت موسى را بازگو مى كند, شيوه اى سمفونيك و حيرت انگيز پيش مى گيرد: و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لاتخاف دركا ولا تخشى . فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم . واضل فرعون قومه و ما هدى ((5)) واژگـان در اوج سـلاسـت انـد. كـلماتى مانند يبا يا لا تخاف دركا - به معناى لاتخاف ادراكا - تـجسمى از رقت اند, گويى كلمات در دستان خالقشان ذوب مى شوند, نظام مى گيرند و نظم و آهـنـگـى بـى مـانـند در آنان تجلى مى يابد.
اين نظماهنگ , ساختارى است كه در تمام كتب عرب مانندى نداشته و ندارد.
مـيـان ايـن نظماهنگ و شعر جاهلى , يا شعر و نثر معاصر هيچ گونه شباهتى فراهم نيست و على رغـم تمام كينه توزى هاى دشمنان كه براى كاستن از شان قرآن صورت پذيرفته , تمام تاريخ حتى يك نونه از تلاشهاى تقليد گونه و كيدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است .
در مـيان اين همه هياهو, عبارتهاى قرآن خصوصيات منحصر به فرد خود را دارند وچون پديده اى تـفسير ناپذير جلوه مى كنند.
يگانه توجيه باورمندانه اى كه مى توان ازآن داشت , اين است كه قرآن سرچشمه اى دارد دور از دسترس انسان .
اكنون , به ايقاع زيباى نغمه آميز اين آيات گوش فرا دهيد: رفيع الدرجات ذوالعرش يلقى الروح من امره على من يشا من عباده لينذر يوم التلاق(6)) فالق الحب والنوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى ((7)) فالق الاصباح و جعل الليل سكنا والشمس والقمر حسبانا ((8)) يعلم خائنه الاعين و ما تخفى الصدور ((9)) لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار ((10)) . خواندن قرآن با آواز خوش و رتل القرآن ترتيلا حال كه با موسيقى درونى اجمالا آشنا شديم و ساختار نظماهنگ و نغمه هاى صوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختيم , به اين نكته مى رسيم كه در دستورتلاوت قرآن صداى خوش سفارش شده اسـت و از قـارى خـواسـتـه اند كه نكات ظريف تلاوت را - اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن را و ترجيع عبارات و غيره -رعايت كند.
در اينجا به بازگويى چند روايت در اين زمينه مى پردازيم : رسول اللّه - صلى اللّه عليه و آله - فرمود: هرچيزى زيورى دارد و زيور قرآن آوازخوش است .
زيباترين زيباييها, يكى موى زيباست و ديگرى آواز و صداى دلكش .
قرآن را با آواز و نواى عرب بخوانيد و از آواز اهل فساد و گناهان كبيره پرهيزكنيد.
((11)) آواز خوش زيورى براى قرآن است .
قرآن را با صداى خود خوش كنيد, زيرا صداى خوش زيبايى قرآن را افزون مى كند.
قرآن را با آوازتان زينت بخشيد.
امام صادق - عليه السلام - نيز در تفسير آيه و رتل القرآن ترتيلا فرموده است : به اين معناست كه آن را با تانى بخوانيد و صدايتان را خوش داريد(12)) امام باقر - عليه السلام فرموده است : قـرآن را با آواز بخوانيد, زيرا خداوند - عز و جل - دوست مى دارد كه با صداى خوش قران خوانده شود. ((13))
*** رسول اللّه - صلى اللّه عليه و آله فرمود: قـرآن بـا حزن و اندوه نازل شده , پس آن را با گريه بخوانيد و اگر گريه نكرديد, لحن گريه به خود بگيريد.. و آن را با آواز خوش بخوانيد, كه هركس آن را با آواز خوش نخواند, از ما نيست .
از ما نيست هركس قرآن را با آواز خوش نخواند. ((14)) امام صادق عليه السلام فرمود: قرآن با حزن نازل شده , پس آن را با صدايى محزون بخوانيد. ((15))
*** و البته سخنانى كه معتمدان از پيامبر اكرم (ص ) نقل كرده اند, دليل اثباتى براى اين گفته هاست .
ابن الاعرابى گفته است ((16)) : اعـراب بـه هـنگام سواركارى يا نشستن در حياط و خيلى مواقع ديگر, به آوازركبانى ((17)) تغنى مـى كردند. وقتى قرآن نازل شد, پيامبر صلى اللّه عليه و آله خوش داشت كه عربها به جاى تغنى به آواز ركبانى , هجيرا ((18)) و آوازشان با قرآن باشند. (19) زمخشرى نيز گفته است : اعـراب عـادت داشـتـند كه در همه احوال - چه هنگام سواركارى و چه دراز كشيدن برزمين و يا نـشـسـتن در حياط خانه ها و غيره - به آواز و زمزمه ركبانى تغنى كنند.پيامبر(ص ) وقتى مبعوث شـد, بر اين حال برآمد تا آواز و زمزمه آنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد, يعنى فرمود: هركس قـرآن را جـايـگـزيـن ركـبـانـى نـكند, و آن رازمزمه زير لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد, از ما نيست .
((20)) فيروزآبادى گفته است : غناه الشعر غنى به تغنيه : تغنى به .
يعنى شعر را به آواز خواند و آن را تغنى كرد.
شاعر گفته است : تغن بالشعر اما كنت قائله ان الغنا بهذا الشعر مضمار ((21)) الزبيدى ضمن آنكه نقل اين گفته را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله منسوب داشته گفته است : خداوند به هيچ كس چون پيامبر گرامى اجازه نداده است كه با قرآن آشكارا تغنى كند الازهرى گفته است : عبدالملك البغوى عـبـدالـمـلـك البغوى به نقل از ربيع و او به نقل از شافعى به من اطلاع داد كه معناى تغنى خواندن قرآن با صداى محزون و رقيق است . (22)) او حديث ديگرى را نيز به شهادت مى گيرد كه مى گويد: زينوا القرآن باصواتكم بـرهـمـيـن اساس , امامان اهل بيت عليهم السلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل وصداى بلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود. محمد بن على بن محبوب اشعرى در كتاب خود به نقل از معاويه بن عمارروايت مى كند كه به ابى عبداللّه عليه السلام گفتم : ايا هركس , دعا يا قرآن مى خواند,اگر صدايش را بلند نكند, گويى چيزى نخوانده است .
فرمود: همين طور است .
على بن الحسين عليه السلام در تلاوت قرآن , خوش صـداتـريـن مـردم بود و هنگام تلاوت صدايش را چنان بالا مى برد كه تمام اهل خانه بشنوند.
امام صـادق عـلـيـه الـسـلام در خواندن قرآن خوش صداترين مردم بود.
هرگاه شب براى تلاوت بيدار مى شد, صدايش را بالا مى برد تا وقتى سقاها و ديگر عابران از آن طريق مى گذشتند, مى ايستادند و به تلاوت او گوش مى دادند.
((23)) هـمچنين روايت است كه موسى بن جعفر عليه السلام نيز صدايى خوش داشت وقرآن نيكو تلاوت مـى كـرد. او روزى فرموده بود: على بن الحسين عليه السلام باصداى بلند قرآن مى خواند تا شايد رهگذرى از آنجا بگذرد به خود آيد. وقتى امام چنان كار مى كند, ديگر مردم آن را تاب نمى آورند. از او پـرسـيـده شـد: آيـا رسول اللّه صلى للّه عليه و آله با مردم نماز نمى خواند و صدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلندنمى كرد. فرمود: رسول اللّه فقط آنچه در توان مردم بود به آنان مى گفت ((24)) همچنين از امام على بن موسى الرضا واز پدر و نياكانش و از رسول اللّه نقل است كه فرمود: قرآن را با آواز خوش بخوانيد, زيرا آواز خوش زيبايى قرآن را افزون مى كند,پس اين آيه را تلاوت كرد يزيد فى الخلق ما يشا ((25)) غنا از ديدگاه شرع اكنون شايسته است كه به غنا از ديدگاه شرع بپردازيم . نـخستين پرسشى كه مطرح مى شود اين است كه آيا غنا ذاتا و به دليل نامش حرام شده است , و آيا تلاوت قرآن با آواز استثناست و تخصيصى در عموم حكم است .
يا اينكه آواز, زمانى حرام مى شود كه رنگى از محرمات به خود بگيرد.
به عبارتى اين حرام , زمانى به وقوع مى پيوندد كه آواز همراه با ياوه و باطل و قول زور يا اشاعه فحشا و از نوع سخنى باشد كه انسان را از راه خداوند باز مى دارد.
در بسيارى از متون , قول زور در آيه كريمه قرآن 27 به غنا تفسير شده است .
زيـد الشحام نقل مى كند كه از ابا عبداللّه عليه السلام پرسيدم منظور خداوند در آيه واجتنبوا قول الـزور چـيست .
فرمود منظور از قول زور كه آيه كريمه قرآن به اجتناب از آن فرمان داده , برآواز مطابقت مى كند و آواز يكى از مصداقهاى قول زور است ,زيرا زور - در لغت - به معناى ميل و هيچگونه دليلى بر اتفاق نظر اصحاب بر حرمت غنا به طور مطلق وجود ندارد و چنين دليلى در قرآن و سنت نيز نيست .
اكـثـر روايـاتـى كـه در باب حرمت غنا آمده است ناظر به مجالس غنا است و مجالس غنا در
آن روزگار مركز فحشا و منكرات و انواع محرمات بوده است .
عدول 29 است و هر عامل كه باعث تحريف و موجب انصراف از جديت درزندگانى شود و هر امرى كه دستاويزى براى اشاعه فحشا در ميان مومنان گردد -حال مى خواهد به دليل محتواى فريبنده يا پيامدهاى فريب انگيزش باشد -سرگرمى و ياوه و باطل و سرانجام قول زور شناخته مى شود و مصداق آن مى گردد.
امـا اگـر گـفته شود كه از نظر مفهومى , لغت و معنا, بر آن منطبق است بايد پاسخ داد كه ظاهر عبارت , اين را نشان نمى دهد و قطعا خلاف واقع است , زيرا نه شرع اصطلاحى در اين زمينه دارد و نه با اوضاع لغت مطابقت مى كند.
*** در تفسير الرجس من الاوثان نيز به همين گونه عمل شده و آن را به شطرنج تفسيركرده اند.
عـبـدالاعلى نقل مى كند كه از امام صادق عليه السلام در باره اين آيه خداوند عز وجل پرسيدم كه فـرمـوده اسـت : فـاجـتـنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزورفرمود: الرجس من الاوثان شـطرنج است و قول الزور آواز.
عبدالاعلى مى گويد:باز پرسيدم منظور خداوند عز وجل در اين آيـه كـه مى فرمايد: و من الناس من يشترى لهو الحديث ((26)) چيست . فرمود: از جمله آن آواز است . ((27)) آنچه گفته آمد واضح ترين شاهد براى اراده مصداق , بدون وجود اشتراك در مفهوم است . نـظـير همين را در حديث حماد نيز مى بينيم . او مى گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه قول الزور چيست . فرمود: از جمله آن , يكى اين است كه كسى به ديگرى كه آواز مى خواند بگويد, احسنت . ((28)) شـكـى نيست كه اگر كسى آوازى فسادانگيز بخواند و به او احسنت بگوييد او راوسوسه كرده ه ايد كه به ارتكاب فحشا و ترويج فساد بر زمين ادامه دهد.
تمام اين گفته ها دلايلى هستند كه نشان مى دهند چنانچه آواز, عناوين باطلى مانند:لهو, وسوسه انـگـيـزى , يـاوه فساد آور و قول زور به همراه داشته باشد حرام است , امااگر از اين قماش نبود و وسـيـلـه اى بـود بـراى تـاثيرگذارى در موعظه هها و كشت فضائل و خصلتهاى نيك در جانهاى مستعد, آن وقت نه امام محمد باقر - عليه السلام - فرموده است : قرآن را با آواز بخوانيد, زيرا خداوند - عز وجل دوست مى دارد كه قرآن با صداى خوش خوانده شود.
امـام صـادق (ع ) در پـاسـخ شـخـصـى كـه در بـاره غنا سوال كرده بود فرمودند: به خانه هايى واردنشويد كه خداوند از مردمانش روى گردان است .
تـنـهـا بـاطل نيست , بلكه به حق نزديكتر است و راهى براى رستگارى و ارشاد است ونه زمينه اى براى پرورش فساد.
*** در احاديث صحيح نيز خبرهايى هست كه بر دوگونگى آواز حرام و حلال , فساد آورو اصلاح انگيز يا سيل شر و سبيل خير دلالت دارد: عـلـى بـن جعفر از برادر خود موسى كاظم عليه السلام پرسيد: آيا آواز خواندن درعيدهاى فطر و قربان يا در جشنها جايز است .
امام پاسخ داد: اگر در آن معصيتى نباشد, اشكالى ندارد. ((29)) رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: هركس آواز حرامى بخواند كه باعث معصيت شود, درى از درهاى شر را باز كرده است . ((30)) بـنـا بر اين گونه اى غنا هست كه معصيت نيست و باعث معصيت نيز نمى شود و لذاحرام نيست و شر به شمار نمى آيد.
نـكـتـه قـابـل تـوجه اينكه اكثر رواياتى كه در باره حرام بودن غنا است نظر به مجالس غنادارد و مـجـالـس غـنا در آن روزگار مركز فحشا و منكرات بوده و انواع محرمات فسادآور در آن صورت مى گرفته است .
بـر ايـن اسـاس , وقـتـى ابو بصير از امام صادق عليه السلام مى پرسد, مزدى كه زن آوازخوان بابت خـواندن در عروسى مى گيرد چه حكمى دارد.
امام پاسخ مى دهد:اشكالى ندارد, به اين شرط كه در آن مجلس مردى نباشد ((31)) پس اگر مزد آواز خوانى حلال است , خود آواز نيز حلال خواهد بود و شرطش اين است كه حرامى در آن صـورت نگيرد و مثلا آواز خوانى در مجلسى نباشد كه مردان بيگانه با زنان در يك جا گرد آيند, زيرا چنين امرى به ارتكاب گناه و فحشا كمك مى كند. از جـمـلـه مـويدات اين نظريه - كه روايات تحريم غنا ناظر به مجالس غنا است - كلام امام صادق عليه السلام است در پاسخ شخصى كه در باره غنا سوال كرده بود آن حضرت فرمود: به خانه هايى وارد نشويد كه خداوند از مردمانش رويگردان است . ((32)) هـمچنين نقل است كه فرمود: مجلس غنا, جايى است كه خداوند به مردمانش نگاه نمى كند, زيرا خداوند عز و جل فرموده است : و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه . ((33)) نيز فرموده است : غنا, نفاق و جدائى مى آورد و به فقر دچار مى كند. ((34)) يا غنا, لانه نفاق است . ((35)) يا غنا, نردبان زناست . ((36)) بديهى است كه منظور اين روايات همان غنائى است كه در آن روزگار معمول بود. نـاگـفـته نماند كه اگر حكم شرعى - در زبان شريعت - مقيد به عنوان خاصى شودناگزير بايد بدان پايبند شد و نمى توان آن را مطلق دانست . بنا بر اين آواز به صرف آواز بودن حرام نيست , مگر اينكه عناوينى مانند لهو, عامل انحراف , باعث معصيت مانند نفاق , دروغ , زنا, فحشا و غيره به همراه داشـتـه بـاشـد و در غـيـر اين صورت نمى توان گفت مطلقا حرام است و اين را قواعد علم اصول اقتضامى كند. در حـديـث ابـن ابى عباد كه مردى مى خواره بود و به آواز گوش فرا مى داد آمده است كه از امام رضـا عليه السلام در باره گوش دادن به آواز پرسيد. امام (ع ) آن را در زمره كارهاى لهو و باطل به شمار آورد. سپس اين آيه را تلاوت كرد و اذا مروا باللغو مرواكراما ((37)) شكى نيست كه اين پاسخ در خور كارى بوده كه ابن ابى عباد بدان مى پرداخته است . همچنين در پرسشى كه هشام بن ابراهيم عباسى كه از دولتمردان بود و در شنيدن آواز راه افراط مـى پـيمود, در باره آواز ازامام رضا(ع ) پرسيد, حضرت پاسخ داد:مردى نزد ابى جعفر عليه السلام آمد و در باره آواز پرسيد. امام پاسخ داد: اى فلان ,اگر خداوند حق و باطل را هركدام در يك طرف قرار دهد, آواز در كدام طرف خواهد بود. مرد گفت : در طرف باطل . امام فرمود: به درستى حكم كردى ((38)) والبته ما به قرينه در مى يابيم كه منظور, آواز آن زمان بوده است . *** امـا در مـاجـراى حـسـن بـن هارون ((39)) كه مدتى طولانى در حياط مى نشست و به آواز زنان هـمـسـايـه گـوش مـى داد, به اين دليل كار او حرام بود كه به صداى زنان بيگانه گوش مى داد, بخصوص كه صدايشان گرم و برانگيزاننده بود. خداوند فرموده است :ولا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض ((40)) امـام رضا عليه السلام ابن هارون را توبيخ كرد و او را از اين كار كه به مثابه خيانت درناموس مردم بـود بـازداشـت . امـام , كلام خداوند را به ياد او آورد كه فرموده است ان السمع والبصر والفوآد كل اولئك كان عنه مسوولا. ((41)) امام افزود: گوش وآنچه مى شنود, چشم و آنچه مى بيند و قلب و آنچه حس مى كند. اما رواياتى كه در آن نام سازهاى رايج در آن زمان آمده , بيشتر رواياتى ضعيف وفاقد سندى محكم است و قابل استناد نيست . يادآورى برهانى كه مى گويد - مسائلى كه داراى علل عقلى و فطرى است مادامى كه علت آن موجود باشد هـيـچ گونه استثنائى را نمى پذيرد و از مسائل و قضاياى تخصيص ناپذير است - بايد مورد توجه و دقت قرار گيرد, زيرا تعليل به منزله كبراى استدلال و علت , حد وسط آن است , علت همان گونه كه در مرحله ثبوت دخالت داشت درمرحله اثبات نيز دخالت دارد, بر نـمـى توان گفت هر صداى زيبا و تاثيرگذار حرام است , امام سجاد(ع ) قرآن را بسيار دلنشين وجذاب تلاوت مى كرد, همچنين سرود ساربانان با اينكه از نغمه هاى تاثير برانگيز تركيب يافته بود رخصت داده شده است و بدون شك تغنى بر همه اين موارد صدق مى كند. ايـن اسـاس , مـوضوع در حقيقت همان عنوانى است كه به عنوان علت حكم ذكرشده است و هيچ حكمى از موضوعى كه خود علت ثبوت و اثبات آن است تخلف نمى كند, زيرا تخلف معلول از علت ناممكن است . بـنا براين , حرمت آواز به اين علت كه لهو باطل است , مستلزم آن است كه علت اصلى تحريم , يعنى لـهو باطل در آن موجود باشد. و لذا هر آوازى بايد لهو باطل به حساب آيد و به همين دليل حرام بـاشد, در اين صورت اگر ما آواز را در تلاوت قرآن مجاز بشماريم , طبق اصل بالا بايد گفته شود كه ورود لهو باطل را در قرآن مجازشمرده ايم . اما اين مساله را نه عقل مى پذيرد و نه و جدان . عـلاوه بـر آن زشـتى باطل امرى فطرى است و استثنا بردار نيست و در قبيح بودن آن نيز عقل به تنهايى حكم كرده است , بويژه كه اين باطل موجب انحراف از راه خدانيز مى شود. بـنـا براين , اگر آواز به طور مطلق از لهو باطل به شمار آيد, بايد در همه جا اين طورباشد, چه در قرآن و چه در جاى ديگر. بـراين اساس , ناگزير بايد گفت كه آواز مى تواند لهو و باطل باشد و مى تواند نباشد,پس جواز آواز در تلاوت قرآن از نوع تخصص است , نه تخصيص . *** حال اين پرسش را مطرح مى كنيم كه اگر خداوند ميان سخنان نيكو و زشت مرزى قائل شود, در اين صورت آواز در تلاوت قرآن كه به منظورى صحيح و براى تاثيرگذارى بيشتر بر دلها آمده در كدام طرف قرار خواهد گرفت . شكى نيست كه اين كار زيور و زينت و زيبايى است و از معدود طيباتى است كه خداوند آن را براى بـنـدگـان خـود جز روزى حلال قرار داده است . خداوند فرموده است قل من حرم زينه اللّه التى اخراج لعباده والطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوفى الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه . آرى خـداوند فحشا را چه پنهان و چه آشكار و گناه و فساد را حرام گردانيده است ,ولى آيا آواز در تلاوت قرآن جنبه گناه و بغى و فحشا دارد يا زيور و زينت و زيبايى است و افزون بر آن , حكمت و هدايت و وسيله اى براى ارشاد بندگان است . نگاهى به آراى فقيهان شيخ ابو جعفر طوسى در باب جواز آواز خوانى زن مى گويد: زنان آواز خوان وقتى اجازه تغنى دارند كه مردى به مجلشان وارد نيايد و زبان به باطل نگشايند و از سـرگرمى هايى مانند تركه چوب و نى و غيره پرهيز كنند. زن آوازخوان كه عروس را به حجله مى فرستد بايد شعر بخواند و از گفتار باطل دورى جويد, در صورتيكه اين امور را رعايت نكند چه در عروسى و چه در غير آن حق خواندن ندارد ((42)) مرحوم فيض در تشريح اين سخن مى گويد: از سـخنان بالا نتيجه مى گيريم كه تحريم آواز به دليل افعال حرامى است كه ممكن است در آن صـورت بـگيرد و چنانچه اين گونه افعال در آن نباشد, اشكالى پيدانمى كند و در غير اين صورت جواز آوازخوانى به جشنهاى عروسى هم اختصاص نمى يابد, بويژه كه در غير اين مورد هم رخصت داده شـده اسـت , امـا مـى تـوان گفت كه برخى رفتارها شايسته صاحبان وجدان و مروت نيست , هرچند كه مباح باشد. مـرحـوم فـيض مى افزايد: در الميزان اين حديث و جود دارد كه هركس به گوينده اى گوش فرا دهد, او را پرستيده است . او مـى گويد: براين اساس , شنيدن آوازى كه در آن يادى از بهشت و دوزخ يا قيامت است يا وصف نـعـمـتـهـاى بـى شمار خداوند متعال و عبادات است و در آن به خيرخواهى و پارسايى در دنياى زودگـذر و غـيـره دعـوت مى شود, - همان گونه كه درحديث فذكر تك الجنه - آمده اشكالى نـدارد. او ادامه مى دهد كه .. از اين جهت هم خوب است كه در آن ذكر خداوند است و شايد با اين ذكر موى بر بدن بندگان خدا ترس راست شود و دلشان به ذكر خدا نرم گردد. كوتاه سخن اينكه بـر اهـل منطق - پس از شنيدن اين اخبار - پوشيده نيست كه ميان آواز حق و باطل فاصله هست وديگر اينكه اغلب آوازهايى كه متصوفه در مجالس خود مى خوانند از نوع باطل است . ((43)) او در دايـره الـمـعارف فقهى خود موسوم به مفاتيح الشرايع مى گويد: از مجموع اخبارى كه در باره آواز به ما رسيده مى توان استنباط كرد كه حرام بودن آن به دليل رفتار رايج در آن زمان بوده است , به اين گونه كه مردان به نزد زنان بيگانه مى رفتند وبه آواز آنان و سخنان ياوه شان گوش فرا مى دادند كه جملگى از افعال محرم بوده است . ((44)) شيخ ابوالحسن شعرانى - در حاشيه كتاب وافى - مى گويد: از بررسى كلام عرب واهل ادب چنين بـر مـى آيـد كه غنا, مطلقا به صدايى گفته مى شود كه در آن مد وترجيع باشد, حال مى خواهد طرب انگيز هم باشد يا نباشد. شاعر در وصف كبوترى گفته است : اذا هى عنت ابهت الناس حسنها و اطرق اجلالا لها كل حاذق [اگـر آن كـبـوتـر آواز بـخواند, زيبايى صدايش مردم را مبهوت خواهد كرد و هر استادماهرى به احترامش سر فرود مى آورد] بـنـا بر اين , نمى توان گفت كه هر صدايى اگر تاثير گذار باشد, حرام است يا اينكه هرصدايى كه بتواند كلام را به زيبايى تركيب و ادا كند به طورى كه آدم را جذب كند,حرام به شمار آيد. هـمـان گـونـه كه پيشتر گفته آمد, صداى امام سجاد عليه السلام به هنگام خواندن قرآن بسيار دلـنـشـيـن و جـذاب بوده و پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نيز فرمان داده كه قرآن با آواز خوش خـوانـده شـود. همچنين سرود ساربانان - با اينكه از نغمه هاى تاثيربرانگيز تركيب يافته - رخصت داده شده است و شكى نيست كه تغنى بر تمام اينهاصدق مى كند. او مى افزايد: ما ناگزير بايد يا موافق شيخ در استبصار باشيم كه اخبار حرمت را به دليل پيامدهاى آن مى داند, نه خود عمل , يا اينكه حرمت آواز را مختص به نوعى كه باعث ارتكاب فحشا و حرام مى شود بدانيم , و در اين صورت , حرام بودنش به دليل حرامى است كه همراه با آن رخ مى دهد. و هـمـچـنـيـن مـى گـويد: و اين همان امرى است كه فقهاى قديم در باره آن روايتها وعبارتها رانده اند. ((45)) از بـررسـى مـجـمـوع آيـات و روايـات مـربـوط بـه غنا چنين مستفاد مى شود كه آواز (غنا) چـنـيـن مـسـتفاد مى شود كه آواز (غنا) به صرف آواز بودن حرام نيست مگر اينكه عناوينى مانند لـهـو,نـفـاق , دروغ , فحشا, زنا, سببيت انحراف و معصيت و جز آن به همراه داشته باشد و در غير اين صورت نمى توان گفت مطلقا حرام است و اين را قواعد علم اصول اقتضا مى كند. محقق ارجمند ملاى سبزواى در زمينه حرام بودن نوعى آواز كه در آن زمان رايج بوده و اينكه آواز بالكل حرام نيست , استدلال لطيفى دارد. او مى گويد: غـنـا در روايات منع , مفرد است و معرف بالف و لام . اين امر خود به خود در زبان برشمول دلالت نـدارد, زيـرا عـمـومـيـت , زمانى به اثبات مى رسد كه براى نوع خاص يابرخى از انواع عام قرينه يا نشانه اى در دست نباشد, زيرا در آن صورت مختص كردن امر به مورد خاص , با مقصود و نيز سياق بيان و حكمت منافات خواهدداشت , پس به ناگزير آن را به استغراق و شمول نسبت مى دهيم , اما در اينجا مساله اين طور نيست , زيرا آواز رايج در آن زمان از گونه اى بود كه براى لهو و سر گرمى بـه كـار مـى رفـت و اغـلب , كنيزكان آوازخوان و غيره در مجالس فساد و ميخوارگى و غيره بدان مـبادرت مى كردند. لذا آوردن لفظ مفرد بر جمع رايج در آن زمان بعيد نيست .49 در بسيارى از احـاديـث غـنا لهو باطل به شمار آمده است و گونه حق آن , درقرآن و دعاها و ذكرهاى خوانده شده با صداى خوش است كه در آن يادى از آخرت آمده و به عالم قدسى ترغيب و تشويق مى كند. بـنـا بـر ايـن , ايـن حكم حتى در مواردى غير از غنا كه در آن راه لهو باشد, نافذ است ودرغير اين صورت , حكم آن مباح و راه احتياط در آن واضح است . ((46)) ومرحوم نراقى را سخنى است كه مى گويد: بـراى حـرام بـودن آواز به اجماع و كتاب و سنت پيامبر(ص ) استناد كرده اند.., در باره اجماع بايد دانـسـت كـه دلالـتش بر حرمت غنا به صورت اجمال و فى الجمله است و بر بيش از آن دلالتى نـدارد. در كـتـاب (قرآن ), نيز جز حرام بودن لهو و لعب كه وسيله اى براى دور شدن از سبيل اللّه اسـت هـيـچ نشانه ديگرى وجود ندارد. اومى افزايد: .. شكى در اين نداريم و هيچ نشانه اى از حرام بودن گونه ديگر وجودندارد, مانند آوازى كه براى نرم كردن دلها و يادآورى بهشت و برانگيختن اشتياق به جهان ديگر و براى تاثيرگذارى قرآن و دعا باشد. حتى مى توان گفت رسـول اكـرم (صـلـى اللّه عليه و آله ): هركس آواز حرامى بخواند كه باعث معصيت شود, درى ازدرهاى شر را باز كرده است . وقـتـى قـرآن حـكـايـت مـوسـى را بـازگـو مى كند شيوه ه اى سمفونيك و حيرت انگيز پيش مـى گـيـرد,گـويـى كلمات در دستان خالقشان ذوب مى شوند, نظام مى گيرند و نظم آهنگى بى مانند در آنان تجلى مى يابد. خداوند با آوردن لهو الحديث نوع آواز حرام را مشخص كرده است . امـا سـنت , على رغم فراوانى اش اصولا خالى از هرگونه دلالتى بر حرمت است , زيرااين تعبيرات : (ايمن نبودن از مصيبت , پذيرفته نشدن دعا, داخل نشدن فرشته درخانه , لانه نفاق بودن و...) هيچ يك دلالتى بر اثبات غنا ندارد, چون امثال اين عبارات در اغلب مكروهات وارد شده است . علاوه بر اين , بيشتر اين روايات سندهاى ضعيفى دارند. وى ادامه مى دهد: بنا بر اين براى حرمت آن جز كلام خداوند كه مى فرمايد:واجتنبوا قول الزور و ضـمـيـمه آن , يعنى رواياتى كه اين آيه را به تغنى و آواز خوانى تفسير مى كنند, هيچ دليل ديگرى وجود ندارد. البته دليل فوق نيز تمام نيست زيرا باتفسيرى كه در باره احسنت است , تضاد دارد و مـعـلوم مى شود كه آن تفسير مبتنى بر يكى از مصداقهاست . و لذا منظور از قول الزور شمولى تر اسـت و مـعناى لغوى و عرفى خود را مى گيرد كه عبارت از باطل و دروغ و تهمت و غيره است . و ناگفته پيداست كه اين معانى شامل تلاوت قرآن و خواندن دعا و موعظه و مرثيه نمى شود, هرچند كه مد و ترجيع داشته باشد. افـزون بر اين رواياتى هست كه غنا را به دو گونه , يكى حلال و ديگرى حرام تقسيم مى كند, مانند اگر معصيتى در آن نباشد, اشكال ندارد. و هـركـسـى غـناى حرامى بخواند كه باعث معصيت شود... كه غنا را مقيد به حرام كرده است و آوازخوانى زن اشكالى ندارد, به شرطى كه مردى در آن مجلس واردنشود. و غيره . وى مـى افزايد: كلام طبرسى نشان مى دهد كه گويا اين تقسيم بندى از صدر اسلام وجود داشته است . او سـپـس حـرمـت گونه خاصى از آواز, و نه تمام گونه ها را به طور مطلق تاييد مى كند وموارد استثنا را آن گونه كه فقها به تفصيل گفته اند بيان مى كند. ((47)) ايـن دانـسـتـه هـاى ما از كلام شيخ الطائفه و فقهاى بعد از اوست كه در باب اين مساله به تفصيل سـخـن گـفـته و ميان گونه حلال و حرام غنا تميز قائل شده اند. حرام دانستن مطلق غنا در نزد بـيـشتر فقها براى خاطر قسم حرام آن است كه در روايات آمده است . بنا بر اين , هيچ گونه دليلى بـراى اتفاق نظر اصحاب بر حرمت غنا به طورمطلق وجود ندارد و چنين دليلى در قرآنن و سنت نيز نيست . از جهتى , برخى از متاخرين سعى كرده اند كه برعكس اين جهت حركت كنند. براى نمونه به كلام سيد محمد جواد عاملى در اين باره توجه كنيم كه مى گويد: در حرام بودن آواز اختلاف نظرى نيست , حال مى خواهد به هنگام تلاوت قرآن باشد يا دعا و شعر و غيره , اما محدث كاشانى و فاضل خراسانى حرام بودن غنا رابه دليل حرامى كه از خارج به آن وارد مـى شـود - مانند ورود مردان به مجلس ياآوردن كلام باطل و غيره - دانسته اند. آنان براى استناد كلام خود به حدود دوازده حديث استناد كرده اند. ولـى ايـن نـظـر مـخالف كتاب است و موافق عامه , و با بيست و پنج خبر كه به صراحت يا ظاهر بر تحريم مطلق دلالت دارند در تعارض است . ((48)) صاحب جواهر نيز در پيروى از او مى گويد: من هيچ كس را مخالف سخن او نيافتم و اجماع نيز با هر دو قسمش برآن قائم است و سنت در آن متواتر است و حتى مى توان گفت كه از ضروريات مذهب است . ((49))
*** بركسى پوشيده نيست كه اين استدلال چند اشكال دارد: اول : در ادعاى نبودن اختلاف نظر در باره حرمت مطلق هيچ گونه سندى ارائه نشده است و از سوى ديگر خلاف اين ادعا را در كلام شيخ الطائفه مى بينيم , او گونه هايى از غنا را استثنا مى كند و فيض و نراقى و ديگران بدان استشهادمى كنند. دوم : تـرجيح دادن يا انتخاب يكى از دو خبر متعارض , زمانى صحيح است كه نتوان ميانشان جمع كـرد. مـثـلا درباره غنا اخبار متعارض قابل جمع است , به اينصورت كه اخبار نهى حمل بر كراهت مـى شـود, زيـرا نـهـى , ظـهور در حرمت دارد, ولى ترخيص (اجازه دادن ) تصريح در جواز دارد و همواره تصريح (نص ) بر ظهور مقدم است . سوم : تعارض در اينجا بدوى و ظاهرى است نه واقعى و حقيقى , زيرا اخبار منع يامطلق يا عام اند و اخـبـار جواز يا مقيدند و يا اينكه تخصيص خورده اند و ميان عام وخاص و همچنين مطلق و مقيد تعارضى نيست . مـخـفـى نماند كه با وجود قيد, هيچ گونه مطلقى وجود نخواهد داشت , زيرا آن گونه كه محقق سبزوارى مى گويد مقدمات اطلاق , تمام نيستند. چـهـارم : برفرض آنكه اين اخبار متعارض , قابل جمع نباشند ترجيح يكى از دو طرف صرفا به دليل ايـنـكـه تـعـداد روايـاتش بيشتر است - با اينكه تعداد روايات طرف ديگرهم كم نيست - برخلاف مقررات معهود و ضوابط اصولى است . پنجم : بحث مخالفت با كتاب در اينجا وارد نيست , زيرا قرآن تصريحى در اين باره ندارد و استدلال به عموميات غير ناظر در اين امر بخصوص كفايت نمى كند. شـشـم : موافقت با عامه نيز در اينجا موضوعيت ندارد, زيرا آنچه از مذهب آنان مشهور است , حرام بـودن غـنـا اسـت . بـراى مثال اين منذر و ديگر اعلام سنت به اتفاق تغنى را حرام مى دانند و اجير نـمـودن زن آواز خـوان را بـاطل مى دانند. (در اين باره رجوع شود به : حاشيه المحاضرات نوشته عبدالرزاق المقرم .) هـفـتـم : ادعـاى صاحب جواهر كه مى گويد روايات منع , متواتر است و حتى ازضروريات مذهب است , وارد نيست , زيرا اعلام طائفه , خلاف آن را به تفصيل گفته اند و رواياتى كه در اين باب آمده نيز همگى عكس آن را ثابت مى كنند.
*** حـضـرت آيـه اللّه الـعظمى خويى رحمه اللّه عليه در پاسخ به فيض جوابيه اى دارد,آنجا كه فيض مى گويد: آوازى حرام است كه از نظر ماده (محتوا) يا صورت (لحن اهل فسق ) يا پيامدها(مجالس برهنگى و لااباليگرى ) فسادانگيز باشد, اما بجز اين , موجبى براى تحريم آن نيست و اصل بر مباح بودن است . او - كه خدايش بيامرزد - در پاسخ چنين مى گويد: ايـن تـفـصـيـل در حكم - بنا به اطلاق دلايل موجود - هيچ موضوعيتى ندارد. البته درباره اصل مـوضـوع غـنـا بحثى وجود دارد, اما هر صداى گرم و زيبايى غنا محسوب نمى شود, بويژه اگر محتواى آن ارشاد كننده و هدايتگر باشد. ((50)) او ادامه مى دهد: چـيـزى غـنا به شمار مى آيد كه در آن دو مساله فراهم باشد: نخست آنكه محتواى آن باطل و لهو بـاشـد, و دوم آنـكه صورت آن مشتمل بر مد و ترجيع باشد. و ادامه مى دهد: اگر يكى از اين دو فراهم نباشد, غنا به حساب نمى آيد, مثلا خوش كردن صدا به هنگام قرائت قرآن و نازك كردن آن و هـمـچـنين لحن متعارف اهل منبر وخطابه - كه شامل ترجيع نيز مى شود - از جمله غنا به شمار نـمـى آيـد. آرى , تـلاوت قرآن به آواز اهل فسق و فجور, يعنى به صورتى كه مختص مجالس لهو و طرب است نهى شده است . نيز در باره استثنا غنا در مرثيه مى گويد: اين امر تخصصا خارج است نه تخصيصا, زيرااين ماده از نوع لهو به شمارنمى آيد. ((51)) الـبته اين يك مناقشه لفظى و موضوعى است و ايشان در نهايت به همان سخنان مرحوم فيض باز گشته اند, زيرا ماده (يا محتوا) هيچ گونه دخالتى در تحقق مفهوم غنا و مصداق خارجى آن ندارد و چه بسا غنا بدون كلام و صرفا با سازهاى معروف موسيقى اجرا شود. بـنـا بـر ايـن , شرط لهو بودن محتواى غنا, همان شرطى است كه مرحوم فيض در ابتدابراى حرام بودن آن قرار داده بود. نـخستين كسى كه ادعا كرد ماده (يا محتوا) در حق يا باطل بودن غنا دخالت دارد,مرحوم صدوق در كـتـاب الـفقيه است . او مى گويد: مردى از على بن الحسين عليه السلام پرسيد: حكم خريدن كنيزى كه صداى خوش دارد چيست . امام پاسخ مى دهد: اگر او را براى يادآوردن بهشت بخواهى اشـكـالـى ندارد (يعنى با خواندن قرآن و زهد و ذكر فضائلى كه غنا نيست ) اما اگر به منظور آواز خوانى باشد, جايزنيست . ((52))
1- طه , 5.
2- مريم , 4.
3- طه , 10.
4- طه , 74.
5- طه , 79 ـ 77.
6- غافر, 15.
7- الانعام , 95.
8- الانعام , 96.
9- غافر 19.
10- الانعام , 103.
11- الكافى , ص 616 ـ 614, شماره 9 ـ 8 ـ 3.
12- بحارالانوار, ج 89, القرآن , شماره ص 195 ـ 190.
13- الكافى , ج 2, ص 4, شماره 13.
14- بحارالانوار ج 89, ص 191.
15- الكافى , ج 2, ص 4 شماره 2.
16- ابـو عبداللّه محمد بن كوفى يكى از زباندانان مشهور عرب است كه درمحضر د مردمان بـسيار حاضر مى شدند در سخندانى و شناخت لفظ او از همه سر بود. تا جايى كه مى گويند بر ابو عـبـيـد اصعمى برترى داشته است در رجب سال 150 هجرى شد و در شعبان 231 از دنيا (الكنى والالقاب , قمى . ص 215)
17- ركبانى : خواندن سرود كش و قوس دادن و زير صدا.
18- هجيرا: زمزمه و طنين آواز ترانه .
19- نهايه ابن الاثير, ص 391.
20- الفائق , ج 2, ص 36.
21- ابن منظور گفته است : منصور شاعر تغنى بوده و اسم را.. به جاى مصدر آورده است .
22- در اللسان , ج 15, ص 136 تحسبن القراه و ترقيقها آمده است .
23- مسنطرفات السرائر, ص 484.
24- كتاب الاحتجاج , ج 2, ص 170.
25- عيون اخبار الرضا, ج2 , ص 48, شماره 222.
26- لقمان , 6.
27- وسائل , ط جديد, ج 17, ص 309, شماره 21.
28- وسائل , ط جديد, ح 17, ص 309, شماره 21.
29- وسائل ط جديد, ج 7 ص 122, شماره 5.
30- بحارالانوار.
31- وسائل , ج 17, ص 21, شماره 3.
32- همان , ج 17, ص 6, شماره 12.
33- همان , ج 17, ص 7, شماره 16.
34- همان , ط جديد, ج 7 ص 309, شماره 23.
35- همان , ج 17, ص 5, شماره 10.
36- مستدرك , ط جديد, ج 3 ص 214, شماره 14.
37- وسائل الشيعه , ط جديد ج 17, ص 308, شماره 19.
38- همان , ج17 , ص 6, شماره 13 و بحار ج . ص 243, شماره 14.
39- همان , ج17 , ص 1., شماره 29.
40- الاحزاب , 32.
41- الاسرا, 36.
42- استبصار, ج 4, ص 42, شماره 7/207.
43- وافى , ج 3, م 10, ص 35.
44- المفتاح , ج 2, ص .. (با تلخيص ).
45- وافى , ج 3, م 10, ص 38 ـ 36.
46- كفايه الاحكام , ص 86.
47- مستند الشيعه , كتاب المكاسب .
48- مفتاح الكرامه , ج4 , ص 52.
49- جواهرالكلام , ج 22, ص 44.
50- درسهايى در فقه ,.. شاهرودى , ص 238.
51- همان ص 240.
52- وسائل , ج 17, ص 22.. شماره 2.
53- وافى , ج 3, م , ص 35.. شماره 2.
54- المكاسب المحرمه , ح .. ص 203.
55- همان , ص 205.